از دوران مدرسه به ما یاد دادهاند که وقتی میخواهیم مسئلهای را حل کنیم، به این صورت عمل کنیم. ابتدا متغیرهای معلوم و مجهول را تعیین کنیم و سپس بر اساس اطلاعات موجود، مقدار متغیرهای مجهول را مشخص نماییم. این شیوهی حل مسئله که گاهی آن را روش مهندسی نیز مینامند، برای حل مسائلی همچون طراحی یک پل، مدار الکترونیکی، قطعهی خودرو و … کارآمد و مناسب است؛ اما در زندگی مسائل بسیار وجود دارند که به این صورت حلشدنی نیستند. در واقع عمدهی مسائلی که در زندگی روزمره با آنها دستوپنجه نرم میکنیم دچار یکی از وضعیتهای زیر هستند:
- تعداد متغیرهای مجهول به مراتب بیشتر از متغیرهای معلوم است.
- هیچ نوع اطلاعاتی برای اینکه بتوانیم مقدار یا روند برخی از متغیرها را حدس بزنیم در دست نیست.
- اساساً صورت مسئله مشخص نیست.
بیایید به دوران کودکیمان برگردیم؛ یعنی زمانی که خیلی کوچک بودیم و همه چیز را امتحان میکردیم. آن زمان هیچ کاری بهنظرمان ابلهانه یا خجالتآور نمیرسید، حتی وقتی بزرگترها دعوایمان میکردند. بله ما از اشتباه کردن نمیترسیدیم، چون این بخشی از فرآیند یادگیری بود. آن موقعها با وجود این که کودکی بیش نبودیم، اولویت را به عمل کردن میدادیم. این همان چیزی است که در تفکر طراحی به آن سوگیری نسبت به عملمیگویند و در مرکزیت فلسفهی تفکر طراحی قرار دارد.
حالا ببینیم این تفکر طراحی که انقدر از آن صحبت میکنیم، اصلاً چیست؟ تفکر طراحی شیوهای است که طراحان از آن برای حل مسائل پیچیده و برآورده کردن نیازهای انسانی و کسبوکارها متناسب با مقتضیات اقتصادی و فنی استفاده میکنند. استفاده از تفکر طراحی منجر به تولید انبوه فراوانی از محصولات و خدمات ارزشمند و خلاقانه شده است. تفکر طراحی هم دارای فلسفه (مدل ذهنی) است و هم دارای ابزار (روش).
برای مطالعه کامل مقاله می توانید به این آدرس مراجعه فرمایید:
دیدگاهتان را بنویسید